اول از همه و مهم تر از همه،،،، مرسی از همه کسانی که وقت گذاشتن و نظر برام فرستادن و من واقعا شرمنده ام

مرسی که هنوز هستین و مرسی که حواستون هست :)

دومین مورد با اینکه کلی اتفاق خوشحال کننده افتاد و همه تبریک گفتن و گفتن که بهت افتخار میکنیم و اما خب من هنوز تو فاز نشدن المپیاده هستم .!

و خیلی خوشحال نیستم شاید اگر بحث المپیاد نبود خب خیلی خوشحال میشدم D:

البته کار کردن با بچه های پزشکی باعث میشه به اینم فکر کنم من کم کاری کردم یا شانس نداشتم ؟:|

یه چیز رو خواستم که نشد :(

وگرنه از هر نظر که نگاه میکنم برام عجیبه که چنین افرادی تو این حیطه کاری هستن‌.

تنها امیدم اینکه این چند پروژه رو اوکی کنم و برم همین .

احساس میکنم از هر نظر تباه شدم .

به دوستم گفتم که می‌خوام برم ،، میگه یا الان ازدواج می‌کنی یا دیگه ازدواج نمیکنی و میری خارج  

میگم من تو این زندگی موندم چی میگی !

میگه این همه آدم اطرافت هست که اوکی هستن از فرصت استفاده کن ‌.

و من این چند تا کار که شروع کردم هی با خودم میگم نکنه یهو یکیشون پیشنهاد  بده دوستم میگه خب بده مگه بد هست ؟ 

میگم خوشم نمیاد تو کار ِپژوهشی ،،،

یه نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می‌کنه

خاله بهم میگه سخت نگیر .

ولی هیچ کدومشون نمیفهمن من تو چه حالیم !


#نظرات هم جواب میدم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آهنگ جدید Patrick David توریاب دستگاه تصفیه آب راز گشایی و ثبت وقایع روزانه غریبه ی آشنا و بانو و چرا غریبه رفت و بازگشت و... عطر شمین طلاق توافقی