با خودم میگم بذار قید همه چیز رو بزنم ، برم روی کار اختراع و بعد برم یه جای خوب !
اما ندای درون میگوید کور خواندی که بذارن تو تنهایی بروی
پس برمیگردیم سر خونه اول!
دوباره میگم نه بابا میذارن ، فوقش ام نداشتن یکی پیدا میشه ( و در همین لحظه یاد زمانی میوفتم که گفت شد بهم : گول خودت نزن تو ندیده نه میگی ، مگه میشه تو لجباز و یک دنده را راضی کرد من نمیدونم آخر میخوای با کی ازدواج کنی؟!)
و همان لحظه به فکر فرو میروم که چقدر بدبختم :|
اینگونه شد که تقریبا راضی به معامله ای شدم آن هم اینکه دیگر ندیده نه نگویم
نگران نباشین تا الان خبری نشده شایدم شده نمیدونم اما میخوام به این فکر کنم خبری نیست و میتونم روی اختراع و پروژه ام کار کنم :)
فکر کنید من بخوام حرف بزنم اونم چی در مورد شرط ها و موارد زندگی،،، اصلا تصورش برام سخته :/این همه عمر در مورد علم و درس و نمیدونم پژوهش حرف زدم حالا بیام در این رابطه حرف بزنم ؟
اما فکر نکنم به این راحتی ها گول بخورم
ماه دی ماه عاشقی است
#اینجا نیازمندم بگم کاش پسر بودم !
درباره این سایت