اینو مینویسم .

من که از همه چیز نوشتم ، اینم اضافه به اونا :)

وقتی که اون لحظه تو اون هوای سرد گریه کردم و گریه کردم ،، کسی نبود یعنی بودن هر کی برای خودش گریه میکرد !

همون لحظه از صمیم قلبم خواستم که یکی بیاد آرومم کنه ، اما هیشکی نبود  

یکی بیاد و دستمو بگیره بگه گریه نکن :)

 اون لحظه بیشتر از هر موقع دیگه فهمیدم تنهام.

هیشکی نبود ، هیشکی

و

من پشت سر هم گریه میکردم و یه جایی بلند:(

تا دو سه روز حالم گرفته بود !

 به خودم گفتم چرا اینجوری شدم من که همیشه گریه میکردم چرا این دفعه گفتم یکی باشه؟ 

 نتونستم متوجه بشم چرا :دی،، یه موقع هایی واقعا فاز خودمو نمیفهمم ؛

من موندم اگه آرزو میکردم که می‌تونستم و میشد الان وضع فرق میکرد !

همش آرزوهای اینجوری چرا آخه :/  خوبه عاشق نیستم :)))

این از ته قلبی ها ترسناک میشه برام


#راستی به نظرم چه یکی باشه و چه یکی نباشه من باید خودم برگردم به حالت خوبم

پ.ن :در هر حال  برای شما آرزو دارم که از این از بس تو خوبی ها  بیاد تو زندگیتون :)

اینو زمانی نوشتم که داشتم روی پروژه ام کار میکردم

این آهنگ هم حالت آرامش بهم میده هم یه حالت عجیب غمگین :(:




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دختری به نام بیتا کتاب اقتصاد سنجی گجراتی ترجمه ابریشمی ناهماهنگ اطلاعات پارچه شرکت خدماتی پدیده سرویس Patricia شرکت چاپ و تبلیغات شهرایران تجهیزات آشپزخانه صنعتی و هتل | لوازم آشپزخانه فست فود