همه اتفاقا ها با هم داره رخ میده !
کارای دانشگاه
ناراحتی برای اقوام
نگرانی برای پیدا کردن دوست قدیمی .
یعنی میشه پیداش کنم ؟؟ :(
##
حتی جالب تر خواستگار ، خدا وکیلی چه خبره ؟؟
باید بگم خوشگل و دلبر کی بودم
چون همیشه فکر میکردم زشتم و کسی هم نخواهد امد چه فوبیایی عجیبی داشتم:|
دلیل زشتی هم همیشه با خودم می گفتم کسی که چشماش رنگی و مثل خارجی ها هست خوشگله و بس!ایده آل گرایی
نکته بعدی:
زن دایی میگفت در یه تایم زمانی خواستگار زیاد میشه بعد دیگه نزول پیدا میکنه :|
دارم فکر میکنم الان من ازدواج کنم به فرض ، از بس کار دارم همون حرف هم نمی تونم بزنم باهاش ، همش پای کامپیوتر هستم دارم تایپ میکنم بعد اون میگه این چه زندگیه :||||
یا مدام باید به فلان مسؤل اینا زنگ بزنم ،، میگه کی تو زندگی ات هست اگه منو دوست نداری بهم بگو:(
تازه بدتر غذا درست کردن که من تو مرحله مبتدی ام همونجا خفه ام میکنه
پس به این نتیجه می رسیم حتی اگر خواستگار صنعتی شریف هم داشته باشم ، مهم نیست !
تازه اون مورد از همه اول تره ،،، نامرد نیستم که تا دیدم یکی پولدارتر و اینا بود سریع فراموش کنم .
جدا از این تو این موقعیت حوصله هیچی ندارم اون بنده خدا مریضه و ممکن بمیره :( من برم ازدواج کنم ؟
#فکر کنم یکمی آروم تر شدم
درباره این سایت