با خودم چند چندم رو نمیدونم:|

اما میدونم یه پست اینجوری ، یه پست اونجوری عاقبت زیبایی نداره

هیچی دارم زندگی میکنم .

# امروز صبح یه پسر بچه، بغل بابا بزرگش بود و با انگشت منو نشونه قرار میداد و لبخند میزد و یه چند تا کلمه میگفت مثل بابا ، دَدَ جوری که من هم خجالت کشیدم و هم خندم گرفته بود !

+یا اینکه داشتم فکر میکردم که تو چشمام چیزی رفته یا نکنه بیماری خاصی گرفتم چرا که اون روز دکتر ط داشت بررسیشون میکرد آخه یه جور عجیبی نگاه میکرد!

جوری که جلو اینه هم رفتم ولی چیز خاصی ندیدم:|

 من میگم این بشر منو سر کار میذاره شما بگین نه خیر !

@یا ممکن برای اولین بار از ته قلبت بخندی و به هیچ چیز و هیچ کسی فکر نکنی :))


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اوچ پونه طرح وبلاگ شخصی محمد شیر وانی Barus Holding Group وبلاگ هستي جون مدرسه شاد سنقر، گویش سنقری، ضرب المثل های ترکی سنقر پیام نوری ها بهترين کسب و کار اينترنتي